وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

رسوا

شمع و پروانه منم مست میخانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
یار پیمانه منم از خود بیگانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
چون باد صبا دربه درم با عشق و جنون هم سفرم
شمع شب بی سحرم از خود نبود خبرم
رسوای زمانه منم دیوانه منم
تو ای خدای من شنو نوای من
زمین و آسمان تو می لرزد به زیر پای من
مه و ستاره بال تو می سوزد به ناله های من
رسوای زمانه منم دیوانه منم
وای از این شیدا دل من مست و بی پروا دل من
مجنون هر صحرا دل من رسوا دل من
ناله تنها دل من داغ حسرت‌ها دل من
سرمایه سودا دل من رسوا دل من رسوا دل من
خاکستر پروانه منم خون دل پیمانه منم
چو شور ترانه توئی چون آه شبانه منم
رسوای زمانه منم دیوانه منم

هیچ نظری موجود نیست: