وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه

مجنون

باید از محشر گذشت.
این لجن زاری که من دیده ام سزای سخره هاست
گوهر روشن دل از کان جهانی دیگر است.
عذر میخواهم پری . عذر میخواهم پری…

من نمیگنجم در آن چشمان تنگ با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند.

توی جنگلها نمی آیم فرود . شاخه زلفی گو مباش

آب دریا ها کفاف تشنه ی این درد نیست بره هایت میدوند سوی باریکه

عزیزم راه خود گیر و برویک شب مهتابی از این تنگنا

بر فراز کوهها پر میزنم

میگذارم میروم ناله ی خود میبرم

میگذارم میروم ناله ی خود میبرم دردسر کم میکنم.

چشم های خیره می پاید مرا

غرش تمساح می آید به گوش کبر فرعونی و سحر سامریست دست موسی و محمد با من است.
میروی وعده ی آنجا که با هم روز وشب را آشتیست صبح چندان دور نیست.

هیچ نظری موجود نیست: