وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مرداد ۱۴, چهارشنبه

لحظه خوب گناه


؟؟؟
حيف از بال کبوتر که گداخت
زير آوار تن گرم گناه
حيف از عمر عزيز
که تلف شد زير يک بار گناه
حيف از لحظه خوب پرواز که نفهميديم و از ياد پريد
و گذشت لحظه بيدار گناه
زير يک فکر غريب
گشت آلوده سر انگشت تنم
با تن گمشده
حيف از پاکی ما
که فقط لذت ترديدش را من و تو فهميديم
حيف از بال کبوتر که گداخت
در سراب و رويا
و نفهميديم و از ياد پريد

لحظه خوب گناه !

هیچ نظری موجود نیست: