وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ شهریور ۹, دوشنبه

زندگی



می خواستم زندگی کنم ، راهم را بستند...
ستایش کردم ، گفتند خرافات است...
عاشق شدم ، گفتند دروغ است...
گریستم ، گفتند بهانه است....
خندیدم ، گفتند دیوانه است...
دنیا را نگه دارید ، می خواهم پیاده شوم .
.

دكتر شریعتی

هیچ نظری موجود نیست: