وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مرداد ۱۲, دوشنبه

عشق و دوست داشتن


عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی ، دوست داشتن پیوندی خودآگاه واز روی بصیرت روشن و زلال.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد وهرچه از غریزه سر زند بی ارزش است ، دوست داشتن از روح طلوع می کند وتا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج میگیرد.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست ، و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر میگذارددوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی میکند.
عشق طوفانی ومتلاطم است ، دوست داشتن آرام و استوار و پروقار وسرشاراز نجابت.
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن "نیست ، دوست داشتن ، دراوج ، از سر حد عقل فراتر میرودو فهمیدن و اندیشیدن را از زمین میکندو باخود به قله ی بلند اشراق میبرد.
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند ، دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است ، دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق.
عشق در دریا غرق شدن است ، دوست داشتن در دریا شنا کردن.
عشق بینایی را میگیرد ، دوست داشتن بینایی میدهد.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار، دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار.
عشق همواره با شک آلوده است ، دوست داشتن سرا پا یقین است و شک ناپذیر.
ازعشق هرچه بیشتر نوشیم سیراب تر میشویم ، از دوست داشتن هرچه بیشتر ،تشنه تر.
عشق نیرویی است در عاشق ، که او را به معشوق میکشاند ، دوست داشتن جاذبه ای در دوست ، که دوست را به دوست می برد.
عشق تملک معشوق است ، دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست.
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند ، دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد ومیخواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند.
در عشق رقیب منفور است ، در دوست داشتن است که:“هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”که حسد شاخصه ی عشق استعشق معشوق را طعمه ی خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نربایدو اگر ربود با هردو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور میگردددوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق استیک ابدیت بی مرز است ; که از جنس این عالم نیست.
.
دکتر علی شریعتی

هیچ نظری موجود نیست: