وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ شهریور ۲, دوشنبه

آدمک





آدمک ,,,
نمی دانم از کدامین دیار سرد، در این حرمت گرم نشسته ای؟
آدمک، ازهجوم پرواز کلاغ های سیاه بر شا لیزارهای رفته از یاد،
چه خبر؟
آدمک ، از تنهایی نیلوفرهای نشسته درمردابهای شوم اندوه ،
چه خبر؟
آدمک ، از پرواز بلند قاصدک ها ی وحشی رها شده درهجوم تند با دهای سیاه،
چه خبر؟
آدمک ،از جوانه های روییده برشوره زار تنهایی که به امید باران دست به آسمان برده اند ،
چه خبر؟
آدمک ،از دستان ترک خورده دخترکانی که با خاکُ خار وداس پیمان دیرینه دارند،
چه خبر؟
آدمک ازرقص آرام خوشه گندم های اسیر، دردستان نسیم سرد سپیده دمان،
چه خبر؟
آدمک ، از زلالی شبنم های نشسته در خلوت گل بوته ، علف های صحرایی ،
چه خبر؟
آدمک ،
از شکستن سکوت دشت ، در گذر نوا و نی چوپان های شبگرد،
از عبور گله های برکت ،
از تنهایی بی ترانه بیشه ،
از حضورپر آوازه درهم پیچیده ریشه ،
چه خبر؟
آدمک، از ظلمت شبهای بی ستاره ،
از هم آغوشی جویبارو کویر،
ازطپش قلب کوچک چکاوک ،
از هجوم سیاه کلاغ های مانده در سرما،
چه خبر؟
آدمک، از سردرگمی، از انتظار باران ، ازنفس های زمین،
چه خبر؟
آدمک، از کویر خشک احسا س من،
چه خبر؟
آدمک، از غربت من از اندو ه تو،
چه خبر؟
آدمک، از من از تو
چه خبر?

هیچ نظری موجود نیست: