وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مرداد ۱۹, دوشنبه

عجب صبری خدا دارد


پرستو ها همه رفتند/ کبوتر ها همه رفتند/ همه همشهریان بار سفر بستند/ درون کوچه های شهر ما پاییز طولانیست/ نمی دانم بهاری هست؟/ نمی دانم صدایی هست؟/ عجب صبری خدا دارد/ عجب صبری خدا دارد/ عجب صبری خدا دارد/ همه همسایه ها رفتند/ همه عاشق دلها رفتند/ همه از خونه و کاشونه دل کندند/ درون خونه بیگانگان راهی پیدا نیست/ نمی دانم بهاری هست؟/ نمی دانم صدایی هست؟/ عجب صبری خدا دارد/ عجب صبری خدا دارد/ عجب صبری خدا دارد/ هوای باغ پاییزم/ هوای باغ پاییزم/ شکفتن رفته از حالم/ زدم...زدم سر بس که بر دیوار/ زدم سر بس که بر دیوار/ تکیده بر فقس بالم/ چنان بی یاور و یارم/ چنان بی یاور و یارم/ چنان بیگانه با خویشم/ که حتی سایه ام دیگر/ نمی آید به دنبالم/ عزیز من...دوست/ پرستو ها همه رفتند/ کبوتر ها همه رفتند/ همه همشهریان بار سفر بستند/ درون کوچه های شهر ما پاییز طولانیست/ نمی دانم بهاری هست؟/ نمی دانم صدایی هست؟/ عجب صبری خدا دارد/ عجب صبری خدا دارد/ عجب صبری خدا دارد/

هیچ نظری موجود نیست: