وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ شهریور ۴, چهارشنبه

هوای گریه با من



دلم گرفته اي دوست هواي گريه با من , گر از قفس گريزم کجا روم کجا من ؟
کجا روم که راهي به گلشني ندانم , که ديده برگشودم به کنج تنگنا من
نه بسته ‌ام به کس دل، نه بسته کس به ‌من نيز , چو تخته پاره بر موج رها، رها، رها من
ز من هر آنکه او دور، چو دل به سينه نزديک , به من هر آن که نزديک ، از او جدا جدا من !
نه چشم دل به ‌سويي ، نه باده در سبويي , که تر کنم گلويي به ياد آشنا من
ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟ , که گويدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من ؟
ستاره ها نهفتم در آسمان ابري , دلم گرفته اي ‌دوست، هواي گريه بامن
.




سيمين بهبهاني

هیچ نظری موجود نیست: