وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مرداد ۱۵, پنجشنبه

آغوش


در آغوش تو ميمرم در آغوش سپيد پر بهار تودر آغوشی که ماتمها از او دورند . در آغوشی که پستانهای کالش ،‌چشمه نورند .تو با من باش و از آسيب ، ايمن باش تو با من باشتو را منهمچو جامی از عطش سرشار می خواهم . تو را در هر نفس ،‌در هر هوس ، در هر هم آغوشی چو چشم پر نگاه برکه های دور همه شب در کمين بادهای رهگذر بيدار می خواهم . تو چون من باش ، با من باش ، با پرهيز
دشمن باش مرا از خويشتن پر کن مرا از آتش فريادهای بی سخن پر کن مرا با طرح اندام سپيدت آشنايی ده مرا از برق چشمان سياهت روشنايی ده.

هیچ نظری موجود نیست: