وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

خدایا کفر نمیگویم


خدایا کفر نمیگویم " پریشانم . چه میخواهی تو از جانم ؟ مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا ! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی . نمیگویی ؟!
خداوندا ! اگر در روز گرما خیز تابستان تنت بر سایه ی دیوار بگشایی لبت بر کاسه ای مسی قیر اندود بگذاری و قدری آن طرفترعمارتهای مرمرین بینی و اعصابت برای سکه ای اینسو و آنسو در روان باشد زمین و آسمان را کفر میگویی . نمیگویی ؟!
خداوندا ! اگر روزی بشر گردی ز حال بندگانت با خبر گردی پشیمان میشوی از قصه خلقت از این بودن ، از این بدعت خداوندا تو مسئولی خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است!
.

دکتر شریعتی

هیچ نظری موجود نیست: