بگشا پنجره را به ديدن تو آمده ام
دم صبح است به گل چيدن تو آمده ام
ديده ام وقت خراميدنت آهو روشي
به تماشاي خراميدن تو آمده ام
خانه ات معبد من هست و تو معبود مني
من در اينجا به پرستيدن تو آمده ام
بهر آرامش دل نيست مرا ماوايي
ازره دور در اين مامن تو آمده ام
خسته از محنت دنيا همه خارستان است
پاي پر آبله در گلشن تو آمده ام
آنچنان خانه دل وحشت تاريكي داشت
به سوي بارگه روشن تو آمده ام
سينه را كرده ام آماج بلا در ره عشق
بهر نوميدي اهريمن تو آمده ام
مهدي از منزل تو عطر گل ياس شنيد
بهر بوييدن عطر تن تو آمده ام
دم صبح است به گل چيدن تو آمده ام
ديده ام وقت خراميدنت آهو روشي
به تماشاي خراميدن تو آمده ام
خانه ات معبد من هست و تو معبود مني
من در اينجا به پرستيدن تو آمده ام
بهر آرامش دل نيست مرا ماوايي
ازره دور در اين مامن تو آمده ام
خسته از محنت دنيا همه خارستان است
پاي پر آبله در گلشن تو آمده ام
آنچنان خانه دل وحشت تاريكي داشت
به سوي بارگه روشن تو آمده ام
سينه را كرده ام آماج بلا در ره عشق
بهر نوميدي اهريمن تو آمده ام
مهدي از منزل تو عطر گل ياس شنيد
بهر بوييدن عطر تن تو آمده ام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر