وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

نقاب




هي بازيگر! گريه نکن! ماهمه مون مثل هميم
صبحا که از خواب پا ميشيم نقاب به صورت مي زنيم
يکي معلم ميشه و يکي ميشه خونه بدوش
يکي ترانه ساز ميشه يکي ميشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگي تا شب رو صورتاي ماس
گريه هاي پشت نقاب مثل هميشه بي صداس
هر کسي هستي يه دفه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پيله خواب
نقش يک دريچه رُ رو ميله قفس بکش
براي يک بار که شده جاي خودت نفس بکش
کاشکی مي شد تو زندگي ما خودمون باشيم و بس
تنها براي يک نگاه، حتي براي يک نفس
تا کي به جاي خود ما نقابه ما حرف بزنه؟
تا کي سکوتو رج زدن نقش نمايش منه؟
مي خوام همين ترانه رُ رو صحنه فرياد بزنم
نقابمو پاره کنم، جاي خودم داد بزنم

هیچ نظری موجود نیست: