وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

ای کاش...


كاش آسمان حرف كوير را مي فهميد
اشك خود را نثار گونه هاي خشك او مي كرد
كاش واژه ي حقيقت آنقدر با لبها صميمي بود كه
براي بيان كردنش به شهامت نيازي نبود .
كاش دلها آنقدر خالص بودند كه دعاها قبل از پايين
آمدن دستها مستجاب مي شد .
كاش شمع حقيقت را در تقلاي بال و پر سوز پروانه
مي ديد و او را باور مي كرد .
كاش مهتاب با كوچه هاي تاريك شب آشنا تر بود .
كاش بهار آنقدر مهربان بود كه باغ را به دست خزان نمي سپرد .
كاش فرياد آنقدر بي صدا بود كه حرمت سكوت را نمي شكست .
كاش در قاموس غصه ها شكوه لبخند در معني داغ اشك گم نمي شد
و بالاخره كاش مرگ معني عاطفه را مي فهميد .

هیچ نظری موجود نیست: