وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

با تو...



تو,,, شعله ی شبای سرد و خسته ای امید ,
دیده های خیس و بی قرارتو, حرمت حضور عشق و عاشقی به کعبه و به قبله های روزگار,
با تو شعر بارانم ، ماه تابانم ، عشق و ایمان ,
بی تو اشک مهتابم ، بی سرانجامم ، هجر و حرم اندر غبار تیره ی زمانه ها,
تو سپیدی و امید جاده ای در فضای هق هق شبانه ها , سحر گره گشای قصه ای...

هیچ نظری موجود نیست: