وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مهر ۱۴, سه‌شنبه

خسته


من دیگه خسته شدم بس که چشام بارونیه
پس دلم تا کی فضای غصه رو مهمونیه
من دیگه بسه برام تحمل این همه غم
بسه جنگ بی ثمر برای هر زیاد و کم

وقتی فایده ای نداره ... غصه خوردن واسه چی
واسه عشـقای تو خالی ... ساده مردن واسه چی
نمی خوام چوب حراجی رو به قلبم بزنم
نمی خوام گناه بی عشقی بیفته گردنم

نمیخوام دربدر پیچ و خم این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی و پر افاده شم
وایسا دنیا ... وایسا دنیا ... من می خوام پیاده شم

همه حرف خوب میزنن اما کی خوبه این وسط
بد و خوبش به شما ... ما که رسیدیم ته خط
قربونت برم خدا چقدر غریبی رو زمین
آره دنیا ما نخواستیم دل و با خودت نبین

نمیخوام دربدر پیچ و خم این جاده شم
واسه آتیش همه یه هیزم آماده شم
یا یه موجود کم و خالی و پر افاده شم
وایسا دنیا ... وایسا دنیا ... من می خوام پیاده شم

این همه چرخیدی و چرخوندی آخرش چی شد ؟؟؟
اون بلیط شانس دائم ... بگو کی قسمت کی شد ؟؟؟
همه درویش همه عارف ... جای عاشق پس کجاست ؟؟؟
این همه طلسم و غیب ... جای خوش دعا کجاست ؟؟؟

هیچ نظری موجود نیست: