وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه

نادم


ميرسد روزي كه فرياد وفا را سر كني ميرسد روزي كه احساس مرا باور كنی
ميرسد روزي كه نادم باشي از رفتار خود خاطرات رفته ام را مو به مو از بر كنی
ميرسد روزي كه تنها ماند از من يادگار نامه هاي كهنه اي را كه به اشكت تر كنی
ميرسد روزي كه در صحراي خشك بي كسي بوته هاي وحشي گل را زغم پرپر كنی
ميرسد روزي كه صبرت سر شود در پاي من آن زمان احساس امروز مرا باور كنی......!

هیچ نظری موجود نیست: