وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مهر ۳۰, پنجشنبه

یغما...




دل بـردی از مـن به یغـما , ای ترك غارتگر من


دیدی چه آوردی ای دوسـت , از دسـت دل بر سـر من


عشـق تو در دل نـهان شد , دل زار و تن ناتوان شد


رفتی چو تیر و كمان شد , از بـارِ غــم پیكر من




بارِ غمِ عشقِ اورا , گردون نیارد تحملّ


چون می تواند كشیدن , این پیكر لاغر من


می سوزم از اشتیاقت , در آتشم از فراقت


كانون من سینه من , سودای من آذر من


اول دلم را صفا داد , آیینه ام را جلا داد


آخر به باد فنا داد , عشق تو خاكستر من


عشــــق تــــو خـــاكســــتر مــــــــــن

هیچ نظری موجود نیست: