وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ آبان ۴, دوشنبه

قصه شب





قصه ی شب قصه ی چشمای توست

قصه ی شب قصه ی چشمای توست
قصه ی غصه ی عاشقاست
قصه ی شب قصه ی دلبریدن از لحظه هاست
قصه ی دلبریدن از ادماست
قصه ی شب قصه ی دیو و پری و شاپرکاست
قصه ی بخت بلند فرشته هاست
قصه ی شب قصه ی شاه و گداست
قصه ی یه نیمکت تنهاست
قصه ی شب قصه ی دیونگی عاشقاست
قصه ی عاشقی ادمکاست
قصه ی شب قصه ی یه شب یلداست
قصه ی طولانی ترین غم دنیاست
قصه شب قصه ی من و تو قصه ی ماهاست
قصه ی عاشقی تو دل کتاباست

هیچ نظری موجود نیست: