وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ آبان ۲۴, یکشنبه

عشق فردا


دوست ميدارم ترا چون که در شبهای تار
روشنی بخش شب تاريک چشمان منی
دوست ميدارم ترا ، با تمام هستی اين جسم بيجان
چون که تو، جان منی، اميد شبهای منی
چشم ميبندم به روی هرچ بود و هرچه هست
تو تمام بود و هستم، عشق فردای منی

هیچ نظری موجود نیست: