وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه

بی پروا






نگاه کن من چه بی پروا چه بی پروا به مرز قصه های کهنه می تازم
نگاه کن با چه سر سختی تو این سرما برای عشق یه فصل تازه میسازم
یه فصل پاک یه فصل امن و بی وحشت برای تو که یه گلبرگ زود زنجی
یه فصل گرم و راحت زیر پوست من برای تو که با ارزش ترین گنجی
نگاه کن من به عشق تو چه لیلا وار تن یخ بسته پروازو می بوسم
بیا گرم کن منو با سرخی رگ هات من اون رگ های پر آوارو می بوسم
تورو می بوسم ای پاکیزه عریان تورو پاکیزه مثل مخمل قرآن
طلوع کن من حرارت از تو می گیرم ظهور کن من شهامت از تو می گیرم

بیا هیچکس مثل منو تو عاشق نیست مثل ما عاشق و همسایه و همدم
بیا از شیشه سخت و بلند عشق مثل ارابه نور رد بشیم با هم
نگاه کن من چه شبنم وار چه شبنم وار به استقبال دستای خزون میرم
هراسم نیست از این سرمای ویرانگر برای تو من عاشقانه میمرم ...

هیچ نظری موجود نیست: