وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه

عشق بازی به همین اسانیست








عشقبازی به همین آسانی است ...که گلی با چشمیبلبلی با گوشیرنگ زیبای بهار با روحینیش زنبور عسل با نوشیکار همواره باران با دشتبرف با قله کوهرود با ریشه بیدابر عابر با ماهچشمه ای با آهوبرکه ای با مهتابو نسیمی با زلفدو کبوتر با همو شب و روز و طبیعت با ما
عشقبازی به همین آسانی است ...شاعری با کلماتی شیریندست آرام و نوازش بخش بر روی سریپرسشی از اشکیو چراغ شب یلدای کسی با شمعیو دل آرام و تسلای کسی یا جمعی
عشق بازی به همین آسانی است ...که دلی را بخریبفروشی مهریشادمانی را حراج کنیرنجها را تخفیف دهیمهربانی را ارزانی عالم بکنیو بپیچی همه را لای حریر احساسگره عشق به آنها بزنیمشتریهایت را با خود ببری تا لبخند
عشقبازی به همین آسانی است ...هر که با پیش سلامی در اول صبحهر که با پوزش و پیغامی با رهگذریهرکه با خواندی شعری کوتاهبا لحن خوشینمک خنده بر چهره در لحظه کارعرضه سالم کالایی ارزان به همهلقمه نان گوارایی از راه حلالو خداحافظی شادی در آخر روزو نگهداری یک خاطره خوش تا فردادر رکوع و سجودی با نیت شکرعشق بازی به همین آسانی است ...

هیچ نظری موجود نیست: