وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۹ فروردین ۲۷, جمعه

کفر


خدایا تو بوسیده ای هیچگاه
لب سرخ فام زنی مست را
ز وسواس لرزیده دندان تو
به پستان کالش زدی دست را
دریغا تو احساس اگر داشتی
دلت را چو من مفت می باختی
برای خود ای ایزد بی خدا
شبی در گنج میخانه
گرفتم تیغ بر دستم
که خالقم ، ربّم
تو میدانی که من مستم
تو میدانی که میدانم
چه ها کردی ، ستم کردی ، خطا کردی ، جفا کردی
که در شط فرات با مریم زیبا زنا کردی
که عیسی ات پدید آمد
تو فرعون را خدا کردی
نهادی در تیغ ظالم و بر مظلوم جفا کردی
سپس رفتی و آن بالا و خود را خدا کردی
بیا پایین
که دیگر جایی آن بالا نداری
کسی را با تو کاری نیست...

هیچ نظری موجود نیست: