وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ مرداد ۷, چهارشنبه

خیال

بذار خيال كنم هنوز ترانه هامو مي شنوي
هنوز هوامو داري و
هنوز صدامو مي شنوي
بذار خيال كنم هنوز يه لحظه از نيازتم
اگه تمومه قصه و
هنوز ترانه سازتم

بذار خيال كنم هنوز، پر از تب و تاب مني
روزا به فكر ديدنم
شبا پر از خواب مني

بذار خيال كنم تو دلتنگي هات
غروب كه ميشه ياد من مي افتي
تويي كه قصه ي طلوع عشقو
گفتي و دوستت دارمو نگفتي
گفتي و دوستت دارمو نگفتي...
بذار خيال كنم منم،اون كه دلت تنگه براش
اوني كه وقتي تنهايي
پر ميشي از خاطره هاش
اون كه هنوز دوسش داري
اون كه هنوز هم نفسه
بذار خيال كنم منم ،
اوني كه بودنش بسه
دوباره فال حافظ و دوباره توي فالمي
بذار خيال كنم بذار
اگر چه بي خيالمي
بذار خيال كنم تو دلتنگي هات
غروب كه ميشه ياد من مي افتي
تويي كه قصه ي طلوع عشق رو،
گفتي و دوستت دارمو نگفتي
نگفتي…
نگفتي…
نگفتي...

هیچ نظری موجود نیست: