وتوعروسک گردان عروسکی هستی که در بی حضور تو عروسک گردانی پیشه کرده بود ! شاید دست سر نوشت همین نخهای نامرییست که دستان مرا در بند کرده اند . چه کسی میخندد ؟ وقتی به فرمان دستان تو دست سرنوشت عروسک را میگریاند..........................................نظر یادت نره نازنین .

۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه

نوروز با دکتر شريعتي

مي خواستم در مورد نوروز بنويسم اما وقتي ديدم دکتر شريعتي به بهترين وجه در مورد نوروز نوشته ديگه ننوشتم ،ببينيد و قضاوت کنيد :
.
.
چه افسانه ي زيبايي ،زيبا تر از واقعيت ! راستي مگر هرگز کسي احساس نمي کند که نخستين روز بهار ،گويي نخستين روز آفرينش است . اگر روزي خدا جهان را آغاز کرده است مسلما بهار نخستين فصل ،فروردين نخستين ماه و نوروز نخستين روز آفرينش است .هرگز خدا جهان و طبيعت را با پاييز يا زمستان يا تابستان آغاز نکرده است .مسلما اولين روز بهار ، سبزه ها روئيدن آغاز کرده اند و رود ها رفتن و شکوفه ها سرزدن و جوانه ها شکفتن ، يعني نوروز .نوروز تجديد خاطره ي بزرگي است ؛خاطره ي خويشاوندي انسان با طبيعت هر سال، اين فرزند فراموشکار -که سرگرم کارهاي مصنوعي ساخته هاي پيچيده ي خود- مادر خويش را از ياد مي برد با ياد آوري هاي وسوسه آميز نوروز ، به دامن وي باز مي گردد و با او اين باز گشت و تجديد ديدار را جشن مي گيرد .فرزند در دامن مادر ، خود را باز مي يابد و مادر در کنار فرزند ،چهره اش از شادي مي شکفد اشک شوق مي بارد فرياد شادي مي کشد جوان مي شود حيات دوباره مي گيرد با ديدار يوسفش بينا و بيدار مي شود .نوروز دست مردم را مي گيرد و از زير سقف ها ،درهاي بسته ،فضاهاي خفه ،لاي ديوارهاي بلند و نزديک شهر ها وخانه ها ، به دامن آزاد و بيکرانه ي طبيعت ميکشاند .گرم از بهار ،روشن از آفتاب ،لرزان از هيجان آفرينش و آفريدن ،زيبا از هنر مندي باد وباران ، آراسته با شکوفه ، جوانه ،سبزه و معطر از باران ؛ بوي باران ،بوي پونه ،بوي خاک ،شاخه هاي شسته ،بران خورده پاک.....
.
روحش شاد

هیچ نظری موجود نیست: